شهید حسن سلیمی از شهدای جوان و فرهنگی روستای قره بابای بستان آباد  بود که بعد از شروع جنگ به جبهه حق علیه باطل شتافت و به درجه شهادت نایل آمد.

تولدی برای یک عاشق

به گزارش صفای خبر؛ به تولدی دعوت بودم با مختصات منطقه ای در نزدیکی بستان آباد و ۶۶ کیلومتری تبریز که یکی از روستاهای پیشرفته و اقتصادی به نسبت سایر روستاها در استان؛ تولد حسن آقا.

در روستا قدمی میزدم ، روستای زادگاه شهید حسن سلیمی را می گویم، مردمانی خوش مشربی داشت ، از آنجایی که اکثر مردم روستای قره بابا همدیگر را می شناسند از آمدنم به روستا پرس و جو کردند آنجا که فهمیدند من خبرنگار هستم نزد من آمدن و من هم قصدم را به آن ها گفتم؛ تهیه گزارش برای شهید حسن سلیمی.

خبر آمدنم به روستا فوری پخش شد و یک مرد تقریبا میان سال از وسط روستا دوان دوان به دنبال من آمد و نرسیده به من گفت که از دوستان شهید حسن سلیمی هست و من را به خانه پدری شهید برد. در میانه راه بود که از خاطرات شهید و زمان کودکی شان برایم گفت.

به خانه شهید که رسیدیم مادر، خواهر و برادر شهید به استقبالم آمدند و بعد از رسیدن به اتاقی در خانه، کیک تولدی را دیدم که مزین به نام شهید بود و نوشته شده بود (( ساروز تولد شهید والامقام حسن سلیمی مبارک)).

بعد از احوال پرسی مان مادر شهید حسن سلیمی امسال به نیابت از فرزندش شمع ها را برایش فوت کرد و صدای صلواتی بعد از آن فضای خانه را پر کرد.

خانواده آقای سلیمی۳۵ سالی است که شمع تولد حسن را به نیابت از خود حسن فوت می کنند.

یک معلم جوان که  ۱۷ آبان ۱۳۴۷ تاریخ تولدش بود.

همزمان با برش کیک و خوردن آن که انصافا کیک خوشمزه ای هم بود هم صحبت با مادر شهید شدم وی می گفت که حسن از وقتی جوان بود پسری مودب کاری و باهوشی بود و همیشه بخاطر اینکه اولین فرزند پسر خانواده بود؛ کمک حال خانواده و پدرش صفر آقا بود. مادرش حاج خانم همچنین از علاقه اش به نماز اول وقت، امام و پایگاه بسیج  برایم گفت.

خواهر شهید و خاطره ای زیبا از برادرش

خواهر شهید هم یک خاطره برایمان گفت: وی از نوجوانی حسن که هم دوره با دوران انقلاب بود برایمان لحظاتی را بیان کرد وی گفت: آن زمان که انقلاب پیروز شد حسن  هم دوران ابتدایی خود را تمام کرد، دوران جنگ شروع شد و پایگاه های مقاومت که تشکیل شدند از اولین نفراتی بود که در آنجا ثبت نام کرد و دوره های آموزشی لازم را طی کرد و رغبتش جهت رفتن به جبهه بیشتر و بیشتر شد. همیشه از شور و شوق بی حدش از اعزام به جبهه برایم می گفت و بیان می کرد که چون امام گفته باید جبهه ها را خالی نگذاریم و وظیفه همه ما هست به حرف امام گوش بدهیم و به جبهه برویم، ما به جبهه می  رویم شما هم در پشت جبهه کارهای زیادی هست که باید انجام شود انجام داده و ما را حمایت کنید.

دوره راهنمایی را تمام و در دانشسرای تربیت معلم قبول شد و در سال ۱۳۶۳ وارد دانشسرا شد بعد از ۶ ماه تحصیل دیگر طاقت ماندن بر روی صندلی درس را نداشت و به جبهه شتافت و زمستان سال ۱۳۶۴ بود که از فاتحان عملیات والفجر ۸ شد اما دهم اردیبهشت ۱۳۶۵ در عملیات پاکسازی منطقه و در فاو به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

برادر شهید و زنده نگه داشتن یاد شهدا

برادر شهید هم زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهید را از اولویت ها دانست و گفت همیشه در تمامی ایام یاد شهیدان و علی الخصوص برادرم حسن در قلب ما هست و همیشه ما در کنار خود او را حس  کرده و به وی افتخار می کنیم.

 

وی من را به یک جمله زیبا هم از شهید مهمان کرد که هیچ کاه از یادم نمی رود ((اکنون که خورشید نور الهی را به میهن عزیزمان هدیه داده بر ما جوانان است که از سر و جان خود برای حفظ این هدیه الهی بگذریم )).

آموختن درس زندگانی

و چه زیبا می گفت شهید حسن سلیمی که عاشق است عاشق معبود و یگانه اش …

((خدایا امید بر شب عملیات بسته ام تا شاید بتوانم کاری مخلصانه برای رضای تو انجام دهم که مورد قبول درگاهت قرار گیرد و لحظه ای که مدت ها در انتظارش بودم فرا می رسد ای معبود من عاشقت شده ام …

عاشق دیدار معصومانت …

عاشق دیدار مولایم علی (ع) ..))

و معلمی که درس زندگانی را چه زیبا برایمان آموخت.

راهش نورانی و یادش گرامی باد …

  • نویسنده : مجتبی میرزائی
  • منبع خبر : صفای خبر