زمان کوچ از مدینه برای زیارت کعبه رسیده ، آخرین حج نبی اکرم است ، چه حرکت باشکوهی ، عظمت از دیدگاه بینندگان این صحنه می بارد و هنگام بازگشت از آخرین زیارت ... ، شگفتا !! این دست علی است که پیامبر(ص) به بالا برده است صحبت جانشینی است ...

مگر پدر قصد رفتن کرده است که سخن از جانشینی میکند !؟
و تو همچنان مینگری ، چشمت گاهی به دنبال پدر و گاه سو سویی میزند به دنبال علی …
این بار بازگشت از حج ارمغانش برای تو نگرانی است .
تو نگران پدری
راستش را بگویم باید هم نگرانش باشی، روزی که پیامبر راجع به روز وفاتش با تو صحبت میکرد به ماه صفر اشاره کرد .
باشکوه ترین بانوی
پدرت به معراج که رفت باخود سیبی آورد وتو نوری شدی از انوار مقدس بهشتی
مادرت بانوی اول قریش بود ولی زودتر از زود دنیای مادی را به قصد عروج به بالاترین مقام هستی ترک کرد وخانه و پدر را به دستان کوچک اما پرتوانت سپرد او مسافر کوی عشق بود وتو تنها حافظ ونگاهبان پدر و خانه نبوت
کودکانه ترین آوا های کودکیت را نثار پدر کردی ای تنها امید عالمیان ،تو! تنها پناهگاه پدر شدی چه ها برتو گذشت که پدر لقب ام ابیها را برازنده تو دید
تو آینه تمام نمای عفافی بانوی من !!!
خدایت تو را آفرید تا هر لحظه زلال ترین نقش ها برتونقش ببندد
راست گفته اند که هیچ ابو البشی به پای وفایت نمی رسد
وقت ازدواجت که رسید، ای کان ادب، پیامبر(ص) مهربانی ها تقاضاهای بسیاری را از سوی خواستگارهایت مطرح کرد وتو چه زیبا فقط علی (ع) را برگزیدی ( مرج البحر یلتقیان )هر دو بحر معرفت وخلوص بهم رسیدید و به عاشقان وفا وقار زندگی را آموختید .
یادم هست که علی (ع) نا باورانه نگاهت میکرد وبه چشمان نگران پدرت اطمینان میداد برای خوشبختیت .
تو که خود کان خوشبختی بودی
پدر برای دیدنت هر روز به خانه نورانیت سر میزد .
اولین فرزندت که به عالم هستی چشم گشود زیباترین ردا را برتن کردی الحق که نام مادری برازنده وجود نازنین تو بود
نامش را از بهترینهای عالم انتخاب کردید (حسن ) تو که دردانه پدر بودی عزیز ترین همه شدی
کودکت را که به آغوش کشید یاد مادرانه های مادرت می افتادی
صبر وعظمتت بقدری بود که عالم سر تعظیم در مقابلت فرود آورده
آه !!!!! خدا چقدر دوستت دارد وچقدر مادر بودن برازنده توست که خداوند دومین هدیه اش را نثارت کرد
بهترین عالم دوباره مادر شدنت مبارک (حسین ) از هر طرف که نگاه کنم زیبا ترین و نورانی ترین چهره ها را خواهم دید
دو نورانی ، زیبا ، و…. نمیشود توصیف کرد راست است نمی شود که بهترین های خلقت را توصیف کرد
چه زیبا صحنه ای است دیدن مادرانه ها یت در کنار فرزندان خانه علی (ع) مزین شده به نور وجودیت فرزندانت را به آغوش میکشی
بوی بهشت می آید از خانه ای که ساکنش تو همسرت وفرزندانت باشند
پدر که هر روز برای دیدارت می آید امروز هم از راه رسیده است اما کودکانت برای بازی های کودکانه بیرو ن از خانه اند
پدر که سرچشمه حیات نبوی است از راه رسیده دخترم عبای یمنی مرا بیاور عبارا که می آوری مشغول کارهایت می شوی فرشته ها هم یکی پس از دیگری برای سلام می آیند حسن که حسن و خلق پیامبری دارد وارد خانه می شود برای به آغوش کشیدنش به سمتت می آید حسی قریب صدایش میکند مادر جان بوی خوش پدر به مشامم میرسد

آری پیامبر زیر عبای یمنی است من نیز مشتاق دیدارش هستم .
پدر جان یا رسول ا… اجازه میدهی من هم کنارت استراحت کنم
آری فرزند دلبندم
کمی بعد سرور و سالار شهیدان از راه میرسد با لحن کودکانه اش
مادر بوی خوش بهشت را استنشاق میکنم بوی رسول ا… (ص) است آیا اجازه دارم که من هم در پهلوی او استراحت کنم از رسول خدا (ص)هم اجازه میگیرد و به کنار آنها می رود
و تو همچنان نظاره گر بهترین صحنه های دیدنی مهربانی هستی ، هستی
علی (ع) که از راه میرسد به استقبالش میروی قهرمان خیبر شکن که میرسد با گشاده رویی میپرسد پسر عمویم سرورم و نور دیده ام اینجاست بوی زیبای عطرش را میشنوم
می گویی آری هر دو کودکمان حسنین هم با پدر زیر عبای یمانی هستند علی (ع) هم اجازه میگیر و کنار آن سه تن قرار میگیرد اما رکن حیات جاودانه عالم امکان هنوز
خالی است آن که آسمانها منتظرند تا این چها رکن را بنام نامی او بشناسند و خدا این چهار تن را بنام نامی او بشناساند
و تو نیز با کسب اجازه از پدر در کنار آنان قرار میگیری خیر النساء عالم ، ام المومنین ، نور العین پیامبر و….
فاطمه جان !!!!!
و تو ماه درخشان عبای یمنی و تکمیل کننده پنج تن می شوی بوی خوش سماواتی و صوت زیبای قرآن پدر را حافظ می شوی

کودکانت یکی بعد از دیگری صدایت میکنند ولی تو خسته ای خسته تر از همیشه و اینبار آرام تر از همیشه خوابیده ای کودکانت در تعجب اند از مادری که
راز و نیازش با پروردگار آنقدر طولانی بود که گاها خواب به چشمانش نمی آمد زینب سفارش هایت را مو به مو از ذهنش میگذراند
چه روزگاری برتو گذشته
صدای علی معجزه میکند صدایت که میکند چشمهای فرو بسته ات را باز میکنی میدانم که اطاعت از امر ولی واجب است از تو یاد گرفتیم که از ولایت حمایت کنیم
حال علی هم امیدش از بازگشتت نا امید گشته کودکانت آرام نمیگیرند هر کدامشان طوری صدایت میکنند و حسین در این میان چشم از رخت برنمیدارد و
حسن هنوز در فکر اتفاق کوچه میگرید جریان کوچه منتهی به مسجد النبی را فقط او میداند که چه گذشته
و زینب صبورانه عهده دار آرام کردن برادران و پدر است
شاهکار عالم خلقت ، عالم بدون معلمه نوری از بهشتی بودی که به جایگاه خود شتافتی تو که رفتی همه اهل خانه در سوگت نشسته شهر پر از آدمهای هیولاصف است
خدای من ! کسی در شهر هم آوای این چهار نفر نمی شود فقط چند نفر برای تشیعت آمده اند .
در شهر نبی فقط این تعداد!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
هفت نفر برای تشیعت آمده اند؟
هفت نفر و بس!!!!!!!!
به اندازه رو زگاران گذشته وآینده تعجب دارد که دختر پیامبر مهربانی ها در غریب ترین شکل و مظلومانه ترین وجه ممکن به دیار ابدی خود میرود
تو چقد با وقاری بانو هفت آسمان پا به پایت آمده اند هفت دریای بی کران در اطرافت موج میزنند
بانوی باشکوه من! عشق را در همین مدت کم تدریس کردی و وقار را به دانش مکتبت را در سلسه درس های ولایت مداری چنان به شیعیانت آموختی که دست از ولایت برنمی دارند
بانوی باشکوه من شکوهت
نویسنده : حانیه مولوی هریس

  • نویسنده : حانیه مولوی
  • منبع خبر : صفای خبر